بمناسبت روز خبرنگار

 سخن بگو! 
 
 

آلپرن كوسگلو

 

 



موضوعات مرتبط: کاریکاتورمناسبت ها
[ جمعه 8 شهريور 1392 ] [ 12:22 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

شعر طنز(فقط امروزه)

 فقط امروزه

فقــــــط امروزه  در آن کوش که  خوشگل باشی

صاحب خوب تــرین شکل و شمــــایل باشـــــی

قابلــــیت به همین قـــد و قیافه است ولبــــــــاس

فکر یک تیـــــــپ خفـــــــــن باش که قابل باشی

نکنـــــــــد فکر کنـــــــــی  چون بشری پس باید

یک کمی هم  پی تحصــیل  فضــــــــائل باشــی

راه کامل شدن امروزه همین خودسازی است

 پس برو در خـــــط  می کاپ  که کامـــل باشی

بهتـرین کار همـــین است که ازکله ی صبــــح

دست بر لاک ورژ و سایــــــه و ریمــــل باشی

در تتـــــو کردن این پوست رکوردی بشـــــکن

خوش ندارم که چنــــین عاطل و باطــــل باشی

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارنــــــد

که تو راحــــت پی  این گونه مسائــــــــل باشی

فرم بیـــــنی تو با قــــوزک پایــــت ست نیست

حیف باشد که از این مســــــــــاله غافل باشـی

مدل جمجـــــمه ات خـــــز شده شایـــــد بشود

با دو نوبت  پروتــــز فاقــــــد مشـــکل باشی

 بهترین  راه خوش انــــدام شدن ساکشن است

دکتــــــرش هست اگر طــــالب و مایل باشی

با لیــــپو لیز، لـــولو شکل هلـــــو خواهد شد

شرطـــش این است که دارای تراول باشــی

قرص وکپسول خوش اندام شدن وقتی هست

چه نیاز ی است  به ورزش متـــــمایل باشی

اگر آن چهـــــره ی پر اخم بتـــــاکسی بشود

می شــوی قنـــد اگر زهر هلاهـــــــل باشی

 هرچه تبلیـــغ شد آن را بخر و مصرف کن

نکند یک نمه هم زیـــرک و عاقل باشــــی

 هرکه هم از ضررش گفت به او گوش نده

فقط امروزه در آن کوش که خوشگل باشی

شاعر :مصطفی مشایخی(عمو مصطفی)


موضوعات مرتبط: اشعارطنزاشعار
[ جمعه 8 شهريور 1392 ] [ 11:58 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

امنیت، آزاد و نان

 نیمروز بود کشاورز و خانواده اش برای نهار خود را آماده می کردند یکی از فرزندان گفت در کنار رودخانه هزاران سرباز اردو زده اند چادری سفید رنگ هم در آنجا بود که فکر می کنم پادشاه ایران در میان آنان باشد سه پسر از میان هفت فرزند او بلند شدند به پدر رو کردند و گفتند زمان مناسبی است که ما را به خدمت ارتش ایران زمین درآوری ، پدر از این کار آنان ناراضی بود اما به خاطر خواست پیگیر آنها پذیرفت و به همراهشان به سوی اردو رفت .


دو جنگاور در کنار درختی ایستاده بودند که با دیدن پدر و سه پسرش پیش آمدند...

جنگاوری رشید که سیمایی مردانه داشت پرسید چرا به سپاه ایران نزدیک می شود . پدر گفت فرزندانم می خواهند همچون شما سرباز ایران شوند .

جنگاور گفت تا کنون چه می کردند . پدر گفت همراه من کشاورزی می کنند .

جنگاور نگاهی به سیمای سه برادر افکند و گفت و اگر آنان همراه ما به جنگ بیایند زمین های کشاورزیت را می توانی اداره کنی ؟

پیرمرد گفت آنگاه قسمتی از زمین ها همچون گذشته برهوت خواهد شد .

جنگاور گفت : دشمن کشور ما تنها سپاه آشور نیست دشمن بزرگتری که مردم ما را به رنج و نابودی می افکند گرسنگی است کارزار شما بسیار دشوارتر از جنگ در میدانهای نبرد است .

آنگاه روی برگرداند و گفت مردم ما تنها پیروزی نمی خواهند آنها باید شکم کودکانشان را سیر کنند . و از آنها دور شد .

جنگاور دیگری که ایستاده بود به آنها گفت سخن پادشاه ایران فرورتیش ( فرزند بنیانگذار ایران دیاکو ) ! را بگوش بگیرید و کشاورزی کنید . و سپس او هم از پدر و سه برادر دور شد .

فرزند بزرگ رو به پدر پیرش کرد و گفت : پدر بی مهری های ما را ببخش تا پایان زندگی سربازان تو خواهیم بود . ارد بزرگ خردمند برجسته کشورمان می گوید : فرمانروایان همواره سه کار مهم در برابر مردم دارند . نخست : امنیت ، دوم : آزادی و سوم : نان .

 

 

 



موضوعات مرتبط: داستانک
[ جمعه 8 شهريور 1392 ] [ 1:45 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

توصیه آیت الله بهجت درباره قرآن

زنده بودن قرآن موضوعی است که در احادیث متعددی بر آن تاکید شده است، از جمله آنچه از امام باقر(ع) نقل شده که می فرماید: 

قرآن زنده است و نمی میرد و آیه نیز زنده است و نمی میرد؛ زیرا اگر آیه ای که درباره ی اقوامی نازل شده است، با مردن آنها می مُرد، قرآن نیز مرده بود؛ بلکه قرآن، در میان آیندگان، جاری است، همچنان که در میان گذشتگان، جاری بوده است.۱ 

آری! قرآن زنده ی جاوید است و هیچ گاه نخواهد مرد؛ اما نکته اساسی این است که هر کسی نمی تواند زنده بودن قرآن را درک کند.

از این رو آیت الله بهجت ضمن تاکید بر اهمیت حفظ قرآن توصیه فرمودند: 
کاری کنید که احساس کنید قرآن، زنده است و نکات جدیدی را از آن بفهمید. 

منبع:
۱- بحار الانوار،ج۳۵،ص۴۰۳. 
۲- زمزم عرفان،ص۳۰.

 



موضوعات مرتبط: در محضر بزرگاندرمان گری با قرآن
[ پنج شنبه 7 شهريور 1392 ] [ 1:17 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

اشعار عرفان نظر آهاری

 شیطان
اندازه یک حبّه قند است
گاهی می افتد توی فنجانِ دلِ ما 
حل می شود آرام آرام
بی آنکه اصلا ً ما بفهمیم
و روحمان سر می کشد آن را
آن چای شیرین را 
شیطان زهرآگین ِدیرین را
آن وقت او
خون می شود در خانه تن
می چرخد و می گردد و می ماند آنجا
او می شود من

************

از خدا یک کمی وقت خواست
وای ای داد بیداد
دیدی آخر خدا مهلتش داد


آمد و توی

قلبت قدم زد
هر کجا پا گذاشت
تکه ای از جهنم رقم زد


او قسم خورد و گفت

آبروی تو را می برد
توی بازار دنیا
مفت

قلب تو را می خرد


آمد دور روح تو پیچید

بعد با قیچی تیز نامریی اش
پیش از آنکه بفهمی
بالهای تو را چید
آمد و با خودش
کیسه ای سنگ داشت
توی یک چشم بر هم زدن
جای

قلبت
قلوه سنگی گذاشت
قلوه سنگی به اسم غرور
بعد از آن ریخت پرهای نور
وشدی کم کم از آسمان دور دور


*
برد شیطان دلت را کجا، کو؟
قلب تو آن کلید خدا ، کو؟


*


ای عزیز خداوند
پیش از آنکه درآسمان را ببندند
پیش از آنکه بمانی
توی این راههای به این دور و دیری
کاش برخیزی و با دلیری
قلب خود را از او پس بگیری.




موضوعات مرتبط: عرفان نظر آهاری
[ جمعه 31 مرداد 1392 ] [ 5:20 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

 قطاری که به مقصد خدا می رفت ٬ لختی در ايستگاه دنيا توقف کرد و پيامبر رو به جهان کرد و گفت: مقصد ما خداست ٬ کيست که با ما سفر کند ؟ کيست که رنج و عشق توامان بخواهد ؟ کيست که باور کند دنيا ايستگاهی است تنها برای گذشتن ؟
قرن ها گذشت اما از بيشمار آدميان جز اندکی بر آن قطار سوار نشدند .
از جهان تا خدا هزار ايستگاه بود . در هر ايستگاه که قطار می ايستاد ٬ کسی کم می شد . قطار می گذشت و سبک می شد . زيرا سبکی قانون راه خداست .
قطاری که به مقصد خدا می رفت ٬ به ايستگاه بهشت رسيد . پيامبر گفت :‌اينجا بهشت است . مسافران بهشتی پياده شوند . اما اينجا ايستگاه آخرين نيست .
مسافرانی که پياده شدند ٬ بهشتی شدند . اما اندکی ٬ باز هم ماندند ٬ قطار دوباره راه افتاد و بهشت جا ماند .
آنگاه خدا رو به مسافرانش کرد و گفت : دورو بر شما ٬ راز من همين بود . آن که مرا می خواهد ٬ در ايستگاه بهشت پياده نخواهد شد .
و آن هنگام که قطار به ايستگاه آخر رسيد ٬ ديگر نه قطاری بود و نه مسافری.

******************

فرشته تصمیمش را گرفته بود پیش خدا رفت وگفت:
خدایا می خواهم زمین را از نزدیک ببینم. اجازه می خواهم و مهلتی کوتاه. دلم بی تاب تجربه ای زمینی است
خدا درخواست فرشته را پذیرفت.
فرشته گفت: تا بازگردم بال هایم را اینجا می سپارم این بال ها در زمین چندان به کارم نمی آید
خداوند بال های فرشته را بر روی پشته ای از بال های دیگر گذاشت و گفت: بال هایت را به امانت نگه می دارم اما بترس که زمین اسیرت نکند زیرا که خاک زمینم دامنگیر است.
فرشته گفت: باز می گردم و حتما باز می گردم!
این قولی است که فرشته ای به خداوند می دهد.
فرشته به زمین آمد و از دیدن آن همه فرشته بی بال تعجب کرد
او هر که را که می دید به یاد می آورد زیرا او را قبلا در بهشت دیده بود
اما نمی فهمید چرا این فرشته ها برای پس گرفتن بال هایشان به بهشت برنمی گردند
روز ها گذشت و با گذشت هر روز فرشته چیزی را از یاد برد
و روزی رسید که فرشته دیگر چیزی از آن گذشته دور وزیبا به یاد نمی آورد
نه بالش را و نه قولش را!
فرشته فراموش کرد فرشته در زمین ماند
فرشته هرگز به بهشت برنگشت



موضوعات مرتبط: عرفان نظر آهاری
[ جمعه 28 مرداد 1392 ] [ 5:10 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

8 شوال سالروز تخريب بقيع

جلوه جنّت به چشم خاکیان دارد بقیع
یا صفای خلوت افلاکیان دارد بقیع

گر حصار کعبه را جبریل دربانی کند
صد چو موسی و مسیحا پاسبان دارد بقیع

گرچه با شمع و چراغ این آستان بیگانه است
الفتی با مهر و ماه آسمان دارد بقیع

گر چه می تابد بر او خورشید سوزان حجاز
از پروبال ملائک سایبان دارد

این مبارک بقعه را حاجت به نور ماه نیست
در دل هر ذره، خورشیدی نهان دارد بقیع

 



موضوعات مرتبط: شعرمناسبت ها
[ جمعه 25 مرداد 1392 ] [ 4:54 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

دو ویژگی برتر

دو ویژگی

هر کس در او دو خصلت باشد،خداوند او را دوست دارد: تقوی و حُسن خُلق .

هر کس در او دو خصلت باشد،مردم او را دوست دارند: بخشش و رفتار نیک .

هر کس در او دو خصلت باشد،همسایگانش او را دوست دارند: خوش رویی و شرافت در برخورد .

هر کس در او دو خصلت باشد،برادرانش او را دوست دارند: به یاد آوردن خوبی هایش و فراموشی بدی هایش .

هر کس  دو خصوصیت داشته باشد ،دانش آموزانش او را دوست دارند: تلاش در دفع نادانی هایش و مهربان بودن با آن ها.

هر کس  دو خصوصیت داشته باشد ،استادانش او را دوست دارند: سرعت در یاد گیری و احترام گذاشتن به آن ها.

هر کس  دو خصوصیت داشته باشد،فامیلش او را دوست دارند: نیکی در معاشرت با آن ها و فهم و درک مشکلات آن ها .

هر کس  دو خصوصیت داشته باشد ،رؤسایش او را دوست دارند: اطاعت به نحو احسن از آن ها و درستی در کارش در نزد آن ها .

هر کس  دو خصوصیت داشته باشد ،خدا و مردم او را دوست دارند: انجام کار نیک و دوری از آزار مردم .

 

 



موضوعات مرتبط: در محضر بزرگان
[ جمعه 25 مرداد 1392 ] [ 4:44 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]
صفحه قبل 1 ... 39 40 41 42 43 ... 167 صفحه بعد