شعرطنزبخت من
چمن بخت مرا گاو چريد از دو سه جا
رخت اقبال مرا موش جويد از دو سه جا
تانكر زندگي ام از دو سه جا سوراخ است
هرچه در آن پدرم ريخت، چكيد از دو سه جا
عنكبوت آمد و آن قدر مرا مفلس ديد
كه در اين جيب كتم تار تنيد از دو سه جا
گير دادم به ترنجي كه هلويي رد شد
چاقوي عشق مرا دست بريد از دو سه جا
زن گرفتم، فك و فاميل زنم مي گفتند
چوب در پاچه اين مرد چپيد از دو سه جا
آن چنان از رقم مهريه اش ترسيدم
كه سر عقد مرا برق پريد از دو سه جا
زندگي بشكه كودي است كه رويش عسل است
به كما رفت هر آن كس كه چشيد از دو سه جا
من از اول به كما رفتم و چون برگشتم
ديدم آيينه بختم تركيد از دو سه جا
كم كمك زير سرم از دو سه جا گشت بلند
كك به تنبان من افتاد و جهيد از دو سه جا
پشه بند هوسم پاره شد و ناغافل
پشه اي رند مرا سير گزيد از دو سه جا
چون كه فهميد زنم با عصبانيت رفت
سيم فولادي و ساطور خريد از دو سه جا
سپس اين گونه مرا با هيجان نصف نمود
دست و پاهاي مرا بست و كشيد از دو سه جا
زندگي مثل زليخا به من از پشت رسيد
نه يقه، پاچه شلوار دريد از دو سه جا
من از آن بدو تولد كه شمردم، ديدم
بخت بي حاصل ما خير نديد از دو سه جا
صد و يك جور بلا آمد و هي خورد به ما
دو سه جو شانس به ماها نرسيد ازدو سه جا!
شاعر:شروین سلیمانی
موضوعات مرتبط: اشعارطنزشعر