شعرطنز(گرانی)

 هر که در بازار پرسد قیمت اجناس را

در درون سینه از بینی کشد خرنا س  را

 

از تعجب می شود دهلیز قلب او گشاد

می برد بالا ی سر ابروی همچون داس را

با خجالت سوی خانه دست خالی می رود

از گرانی می گذارد زیر پا احساس را

شب سر بی شام را چون می نهد روی زمین

خواب می بیند گهی خضر و گهی الیاس را

این گرانی این تورم علتی دارد ولی

 مرهمی کو تا فرو بنشاند این آماس را

تا به کی در تخته نرد اقتصادی باختن

آ خر ای نراد غارتگر به گردان تاس را

 تا به کی انبار سازد محتکر بهر طمع

این همه اجناس و مایحتاج خلق الناس را

از برای بی نوایان جنس ارزان می شود

گر که بگشاید کسی انبار آن نسناس را

آنکه خون این و آن را می کند در شیشه روز

شب به بزم آن و این سر می کشد گیلاس را 

شاعر : عیسی سجادی



موضوعات مرتبط: اشعار استاد عیسی سجادی
[ جمعه 2 اسفند 1392 ] [ 11:49 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

شعر طنزقافله

 

شعر از آقای عیسی سجادی شاعر شهیر شوشتری

طنز قافله

آنکه می باشد شریک دزد و یار قافله

 

با خبر  باشد  ز کار  دزد  و بار  قافله

خوش بر احوالش دو جا دارد درآمد از دو کار

 نصف شب همراه دزد و روز کار قافله

می خورد بادزد هر شب بر سر یک سفره شام

روزها هم می خورد یکسر نهار قافله

شب دلیل و رهنمای دزد قهارست و روز

یا جلو دار ست  و یا  باشد  سوار  قافله

شاد و شنگول است هرشب تا سحر در بزم دزد

روزها  گریان  بر  احوالات  زار  قافله

شب کنار دزد باشد کار او غارت گری

روزها  منشی  و  هم  انبار  دار  قافله

شب حساب دخل و خرج مال دزدان میکند

روزها  مستو فی  و اشتر  شمار  قافله

راه  را  کج  میرود  عمدا " بدستورات دزد

تا  به  بندد  هر  طرف  راه  فرار  قافله

در   لباس  زهد  و تقوا   میرود  با کاروان

تا که  گردد  عابد  و  پرهیز کار  قافله

میرود با قافله اما همیشه  در  کمین

تا  کند در فرصتی عالی شکار  قافله

می شودبا مال غارت گشته با دزدان شریک

هم شریک دزد و هم میراث خوار  قافله

کار و بارش سکه می باشد ز نیرنگ و ریا

سکه ها دارد  بسی از  یادگار  قافله

هرکسی دارد دو چهره از ریا و از نفاق

میشود مزدور دزد و جیره خوار قافله

هر زمان افتد زمام قافله دردست دزد

می شود چون شام ظلمت روزگار قافله

آری  آری  با نفاق و  چالوسی  و  ریا

می شود هر سارقی قانونگزار  قافله

این چنین مکر و  دو رنگیها  نماند  بایدار

می رود سر عاقبت  در پای  دار  قافله

می رسد هر کاروان عیسی به سر منزل اگر

پاکدامانی  به کف  گیرد  مهار   قافله 



موضوعات مرتبط: اشعارطنزاشعار استاد عیسی سجادی
[ چهار شنبه 20 شهريور 1392 ] [ 9:22 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد